طراحی مدل جامع مدیریت اجتماعی بر محور دین ضرورت دارد
رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم : طراحی مدل جامع مدیریت اجتماعی بر محور دین ضرورت داردوگرنه جامعه دينی به ناچار از ابزار تمدن مادی استفاده خواهد کرد که اين امر به استحاله فرهنگ ديني در فرهنگ و تمدن مادي غرب منتهي خواهد شد.
به گزارش گروه حوزه و دانشگاه پایگاه خبری تحلیلی استادنیوز، علم دینی از گذشته تا به امروز مورد تدقیق و پژوهش بسیاری از صاحبان اندیشه بوده است، یکی از مجموعههایی که به صورت تخصصی و از چند دهه پیش تا امروز در حوزه ترویج و تولید علم دینی فعالیت میکند فرهنگستان علوم اسلامی قم است که هم اکنون مسئولیت آن را آیت الله سید محمد مهدی میرباقری بر عهده دارد. در گزارش چند قسمتی زیر نظرات آیت الله میرباقری در باب ضرورت، جریان شناسی و نظریه فرهنگستان علوم اسلامی قم در علم دینی و همچنین نسبت رویکردهای دیگر به نظریه فرهنگستان تبیین میشود، قسمت اول این گزارش در اختیار مخاطبان قرار میگیرد.
اگر نتوانیم از معارف دین برنامه اجرایی استخراج کنیم،فرهنگ توسط تمدن غرب استحاله میشود
علم ديني غیر از ضرورت نظري، ضرورتی عيني نیزدارد. نزاع تاریخی بين جبهه ايمان و کفر در دوران معاصر در تقابل بین انقلاب اسلامي با جريان تجدد نمود یافته است؛ اگرما نتوانيم فرهنگ و معارف دين را به معادلات کاربردي و برنامه اجرايي تبديل کنيم، جامعه دينی در عينيت ناچار از ابزار تمدن مادی استفاده خواهد کرد. که اين امر به استحاله فرهنگ ديني در فرهنگ و تمدن مادي رقيب منتهي خواهد شد.
طراحی مدل جامع مدیریت اجتماعی بر محور دین ضرورت دارد
اگر ميخواهيم در مسير تاريخي جبهه ايمان حرکت کنيم و به غلبه اين جبهه تاريخي بیندیشیم، از این روی که معتقديم انقلاب اسلامي ايده جديدي را در مقابل تک صدايي و حاکميت تجدد طرح کرده است، و ادعا دارد که تنها از مسير تبعيت از انبياء الهي میتوان به پيشرفت و سعادت رسيد، بايد نرم افزاري را براي سرپرستی حرکت جامعه طراحي کنيم که بتواند مسير سعادت را از بستر حرکت انبياء طي کند.
اندیشههای انقلابی در نبود تئوریهای جامع مدیریتی همسو افول مییابد
بنابراین اگر نتوانيم معارف دين را به معادلات کاربردي و در مرحله بعد به برنامه ريزي براي عمل و زندگي تبديل کنيم ،طبيعتاً آموزه هاي ديني منزوي مي شوند و اداره عينيت در اختيار طبقه هاي مرجعِ دیگري قرار مي گيرد. ضرورت فعلي انقلاب اسلامي هم همين است. اگر مي بينيد که گاهي انقلابي گري در جامعه ما کمرنگ مي شود ،يا رو به افول و غروب مي رود بیشتربه خاطر اين است که ما نرم افزارهاي انقلاب اسلامي راتوليد نکرده ایم. اگر ما نتوانيم علم ، نرم افزار و دانشي که پشتوانه تصميم گيري است را توليد کنيم و تصميم گيري ها براساس دانش سکولار و عرفي اتفاق بيفتد ،طبيعي است که مسير حرکت اجتماعي در مسير حرکت انبياء و انقلاب اسلامي پايدار نخواهد ماند و آرام آرام انديشه انقلابي افول مي کند.
ترکیب آموزههای دینی بادانشهای مدرن برای اداره جامعه به صورت دینی کفایت نمیکند
تجارب سي و چند سال گذشته هم جامعه نخبگاني ما را آرام آرام به همين نقطه رسانده است که براي اداره ديني جامعه ترکيب آموزه هاي ديني با دانش و فناوري هاي مدرن کفايت نمي کند و حتي به نظر ميآيد که آرام آرام جامعه نخبگاني ما به اين نتيجه هم ميرسند که اين نظارتی که در نقطه پاياني از ناحيه شوراي نگهبان بر قوانين عادي جامعه ميشود، يک نظارت حداقلي و آن هم نظارت بر عدم مخالفت قطعيه با احکام فقهي و به صورت موضوعي است نه نظارت فرآيندي ؛البته آن هم با چالش هايي مواجه بوده که ناچار شدهاند از طريق مجمع تشخيص مصلحت آنها را حل کنند که در نهايت هم ميبينيد در خيلي موارد تصميم تشخيص مصلحت به نفع دانش مدرن است که طبيعتاً منتهي به عرفي سازي قوانين کشور ميشود.
دين اگر بخواهد در برنامهريزي دخالت کند بايد دخالتش فرآيندي باشد ؛ دخالت فرآيندي حتما بايد از مسير توليد دانش عبور کند. اگر دين نتواند دانش متناسب با خود را توليد کند طبيعتاً نميتواند در برنامه ريزي دخالت اثباتي داشته باشد و صرفاً نظارتی سلبي حداقلي خواهد داشت که براي ديني شدن جامعه در شرایط موجودکفايت نميکند.
البته اکثریت جامعه نخبگاني ما از اين مرحله که ضرورت علم ديني اثبات شود عبور کردهاند ، هرچندگروهی امروز هم مدعي هستند علم، جهاني است، و تنها کارکرد آن میتواند تحت هدايت دين قرار بگيرد و محتواي دانش تحت تأثير دين نيست.
در جریان شناسی علم دینی رویکرد تهذیبی به علم دینی، نگاهی حداقلی است
در بین کساني که قائل به علم ديني هستند يکي از رويکردهاي شناخته شده که طرفداراني نیزدارد رويکرد تهذيبي است ؛ از اين رويکرد میتوان با عنوان رويکرد مسئله محورنیز ياد کرد؛ رويکردي که معتقد است ما براي اين که به علم ديني دست پيدا کنيم بايد علم موجود را تهذيب کنيم.
گرچه خود اين رويکرد تهذيبي هم داراي طيف است، ولي نظريه غالبش اين است که ما بايد در گزارهها دقت کنیم و در حوزه علوم انساني بين انديشه ديني و گزارههايي که با معارف ديني متناقضاند به نحوي صلح برقرار کنيم. البته ميدانيد اين تابع مبنايي است که دارند ؛که آيا اين گزارههاي علمي که با گزارههاي ديني سازگار نيستند گزارههاي يقينياند يا گزاره هاي ظني .
می گویند نمي شود ما از گزاره هاي علمی يقيني رفع يد کنيم ؛بلکه باید به نفع اينها قائل به تفسير معرفت هاي ديني شد؛ولي در آنجايي که گزاره هاي معرفتي دين گزاره هاي قطعي تري هستند و گزاره هاي علمی ظني اند ، بايد گزاره هاي علمي را به نفع گزاره ها و معرفت هاي ديني بازنگري کرد.
در جریانشناسی علم دینی رویکرد مبناگرایانه به علم دینی از طریق فلسفههای مضاف کاملتر به نظر میرسد
رويکرد دوم ، جرياني مبنا گراست؛آنها معتقدند که مباني علوم ،اعم از مباني فلسفي ،عرفاني يا کلامي است ، و ما بايد از طريق اصلاح آن مباني علم را اصلاح کنيم. حال گاهي از اين رويکرد تعبير مي شود به رویکرد فلسفه مضاف؛ يعني معتقدند که نيازمند به فلسفه هاي مضاف علوم هستيم، که بايد اين فلسفه ها را مبتني بر فلسفه اعلاي اسلامي توليد کنيم و از طريق جاري ساختن اين مباني فلسفي مضاف در عرصه علم، علم را اصلاح کنيم. این دیدگاه عميق تر از رويکرد تهذيبي است که در آن گزاره هاي علمي مورد توجه قرار مي گرفتند و بنابر آن بودکه نسبت گزاره ها يا حتي فرضيه ها و امثال اينها را با معرفت ديني برقرار کنيم و يک نوع تصالح بين آنها ايجاد کنيم در اين رويکرد معتقدند که علم داراي مباني است و مباني علم بايد اصلاح شود.
در اين رويکرد اصلاحاتي صورت گرفته وبعضی از بزرگان و عزيزان به اين مسئله توجه پيدا کرده اند که همه مسائلي که به عنوان مباني علم مطرح هستند اولاً قابل استحصال از فلسفه نيستند، يعني نمي توان از طريق فلسفه اعلاي اسلامي به تمامي مباني علوم و مباني حاکم بر علوم دست يافت؛ ثانياً منبع ما براي دستيابي به علوم تنها حکمت و فلسفه نيست؛ بلکه مي بايست از منابع ديني براي دستيابي به مباني علوم کمک گرفت ، لذا حضرت آيت الله مصباح در بحث فلسفه مضاف به سياست، اين بيان را دارند که مقصود ما از فلسفه مضاف فقط مباحث فلسفي نيست بلکه اعم از مباحث فلسفي و مباحث کلامي است.
اين شيوه از رويکرد فلسفه هاي مضاف آغاز مي شود و تا بسط آنها به مباني کلامي و مباني اي که با روش اجتهادي از منابع ديني استنباط مي شوند ادامه می یابد. بنابراين اصلاح علم منوط به اين است که مباني حاکم بر علم حاصل شوند ، اعم از مباني اي که به روش فلسفي يا مباني اي که به روش اجتهادي و کلامي از متن دين استخراج مي شوند.
اگر علم را مبتني بر فلسفه مضاف طراحي کنيم و فلسفه مضاف هم زير مجموعه فلسفه اعلا باشد. طبيعتاً علوم ما علوم ناشي از فلسفه مي شوند و تمدني هم که از اين علم ناشي مي شود تمدن فلسفي و تمدن فيلسوفان است نه تمدن انبياء وتمدن ديني؛ گرچه ممکن است خود فلسفه هم در مواردي تحت تأثير فرهنگ دين باشد و يک هماهنگي نسبي بين فلسفه و معارف ديني وجود دا شته باشد، ولي به هرحال علم مبتني بر فلسفه مضاف ، علم ناشي از فلسفه است نه دين.
البته این تفکر رو به پيش است؛ زیرا توجه پيدا کرده اند که مباني علم فقط از حوزه فلسفه اعلي به دست نمي آيد بلکه از حوزه منابع ديني هم بسياري از آنها با روش اجتهادي ونه روش فلسفي فهم مي شوند ؛ لذا روش را به روش حکمي و اجتهادي ، و مباني را به مباني فلسفي و کلامي تعميم داده اند.