1100دقیقه وقت مخاطب. این حداقل حق الناسی است که به واسطه پخش 24 قسمت حدودا 46 دقیقه ای از سریال مناسبتی «برادرجان» از تک تک مخاطبان به گردن مدیران سیما و ناظران پخش و تولید مانده است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی استاد نیوز، 1100دقیقه وقت مخاطب. این حداقل حق الناسی است که به واسطه پخش 24 قسمت حدودا 46 دقیقه ای از سریال مناسبتی «برادرجان» از تک تک مخاطبان به گردن مدیران سیما و ناظران پخش و تولید مانده است. سریال برادرجان سریال مناسبتی ماه رمضان در شبکه سوم سیماست که در طلایی ترین زمان پخش تلویزیونی از شبکه پرمخاطب سه سیما به صورت سراسری پخش می شود و محور داستان ادای حق الناس است.
رویکرد حق ستانی صدا و سیما در سریال های مناسبتی ماه مبارک رمضان پیشینه ای طولانی دارد. شاید بتوان گفت اولین سریالی که با موضوع حق الناس در تلویزیون مخاطبان را به خود جلب کرد سریال «کمکم کن» در ماه رمضان سال 83 بود. بعد از آنها بارها درباره این موضوع سریالهای بلند و کوتاه متنوعی ساخته شد اما تا چه حد توانسته جای خود را در میان مخاطبان باز کند.
به گواه صدا و سیما، سریال برادرجان که موضوعی دراماتیک در ادای حق الناس دارد و با مایه هایی از عشق جوانی و پیری رنگ و بوی دیگری گرفته ، پرطرفدارترین سریال ماه رمضان است و توانسته گوی سبقت را از دیگر همپایان خود برباید. فارغ از آنکه این سریال چه تعداد مخاطب را جذب کرده و در کدام رقابت تنگاتنگ و با کدام سریالهای با کیفیت توانسته این گوی را برباید ـ که باید در مقال دیگری به سنجش صحت سازمان سیما پرداخت ـ باید گفت این سریال علی رغم پرداختن به محوریت دینی، نتوانسته خود پایبند مفهوم مورد ادعایش باشد.
شاید برنامه سازان تلویزیون مصداق همان زنبورهای بی عسل هستند که برای ادای حق الناس سریال سی قسمتی می سازند اما موجب می شوند که حق الناس وقت و هزینه این همه مخاطب بر گرده شان باشد!
برادرجان سریالی ست که در بهترین حالت می توانست یک فیلم تلویزیونی باشد. انتخاب یک حجره دار بازار میوه و تره بار به عنوان فردی متمول که حق الناسی از یک راننده تاکسی برگردن دارد و دست برقضا آن راننده تاکسی شوهرخاله و دوست صمیمی پدرش است که با یک قول و قرار، تمام اموالش را در اختیار «برادرجانش» قرار داده است. سریال در چند پاره روایت می شود. کریم بوستان و خانواده اش به بدری «اعتماد» کرده اند و حالا که او دستش از دنیا کوتاه است، چوب اعتمادشان را می خورند. چاووش فردی است که با زحمت توانسته یک حجره ورشکسته را به چندین حجره و ساختمان سازی تبدیل کند. او محبوب و معتمد خانواده اش است بدان سان که برادرانش بدون اذن او حتی آب هم نمی خورند چه برسد به اداره امور همان حجره های مورد مناقشه! او که آنقدر خانواده دوست است که هرشب قرص خواب برادرش را به او می دهد و او را همانند طفلی در خیابانها می چرخاند تا او به خواب برود، به ناگاه به فردی تبدیل می شود که دستور آتش زدن خانه افراد را به برادرانش می دهد و این دگردیسی آنچنان بی ظرافت و گنگ رخ می دهد که انگار نه انگار او سنگ بنای همه اتفاقات را گذاشته است.
در میانه فیلم روابط گنگ تری از افراد به چشم می خورد که بیشتر نمایش خانواده ای بی سامان و عقده دار از کودکی است تا روابطی که حق الناس سبب تیره شدنش باشد. حضور و نقش زنان نیز در این میانه پررنگ می شود. خواهری که گفته می شود جوانی اش را فدا کرده تا برادرانش بزرگ شوند و سر و سامانی بگیرند، فردی عصبی ، تندمزاج و پر ازعقده است که عملا نمی داند در اطرافش چه می گذرد. پا پیش می گذارد برای رفع کدورتها و ازدواج دوجوان و ناگهان می چرخد برای دفاع از برادر بزرگتر. این چرخش آنچنان خام و ناکارآمد است که در نهایت بجز چند سکانس جیغ و دعوا چیزی نصیب مخاطب نمی شود. لیلا هم نکاحش را در گرو حق پدرش می گذارد و بعد مدام دور خودش می چرخد تا در نهایت چندشبانه روزی را در محیطی خارج از شهر و در خانه وکیلی که دیگر وکیل نیست به آراز اصرار کند که بیاید حق پدرش را اثبات کند و بعد از آن از دلداگی دل بکند و باز در رفت و برگشتی مدام، همان دل و دلبر را بخواهد.
این چرخشها برای کریم بوستان به عنوان محور اصلی و دیگران به عنوان محورهای فرعی هم هست. آنها که روزی به آراز می گویند «یا چاووش یا لیلا» به ناگاه نگران تیره شدن روابط دو برادر می شوند و کسانی که تا دیروز برای ریختن آبروی هم و راه رفتن یکی پشت سر دیگری، یقه پاره می کردند ناگهان تنگاتنگ هم انار دانه می کنند.
زنان دیگری هم هستند. خاله طلعت که منفعل و بیمارست و به یکباره به میدان می آید و حجره را در دست می گیرد تا غائله را بخواباند. مهتاب هم هست که گفته می شود عشقش روح چاووش را جلا داده اما در تمامی سکانس ها نقش کسی را دارد که از اداره زندگی اش ناتوان است. سردرگم در میان موقعیت هاست و حتی نمی تواند صلاح خود و زندگی اش را تشخیص دهد. البته شاید او از همه بیشتر به نقشش نزدیک باشد.
به وفور زنهای دیگری هم پایشان به ماجرا باز می شود. زنی که از توکل جدا شده و حالا دوباره بازگشته. زنی که دست برقضا بازهم راننده تاکسی ست با حنیف ازدواج کرده و حالادر کش و قوس است. افسانه زن دیگری ست که زن شریک سابق چاووش بوده و حکایت از زندگی پنهانی چاووش دارد.به ناگاه می آید و تمامی حجره را قفل و زنجیر می کند.
زنان این داستان همگی از ازدواج خود سواستفاده می کنند. یکی برای احقاق حق پدرش. یکی برای دستیابی به اموال، یکی انتقام جویی و همگی هم عقده هایشان را در ملا عام و عموما در محیط کسب و کار مردانه میدان میوه و تره بار جار می زنند. یکی در قهوه خانه یکی در میانه بازار و یکی هم در حجره گویی حریم خانه و خانواده هیچ معنایی ندارد.
در بخش پایانی، با کاراکترهایی مواجهیم که همه سردرگمند و مستاصل. استیصالی که دلیل موجهی ندارد. استیصالی که برای همه شخصیتها و در تمامی موقعیتها تکرار می شود و بیشتر حکایت از این دارد که این شخصیتها ثبات ندارند و دچار تزلزل اند.
تلاش گل درشت و بیش از حدی شده که نشان دهد هرکس که پولی دارد پر از دغدغه است و آنکه پولی ندارد سر راحت بر بالین می گذارد که البته قضاوت آن با افکار عمومی ست. روابط هم آنقدر سطحی و دم دستی چیده شده که شخصیتها با دیالوگ هایی سرد و بی روح که سعی دارد ادبیات لمپنی را با بعضی گوشه کنایه ها بیان کند،در سردی مضاعفتری آن را به تصویر می کشند. آنقدر داستان با گره های کور و بی مفهوم روایت شده که کارگردان خود را ناچار دیده با بهره گیری از سکانس های طولانی مثلا موتورسواری یا فلاش بکهایی به گذشته مخاطب را روی پا نگه دارد. رفتار کودکانه و خشونت لمپن گونه ای هم در روایت جریان دارد آنچنان که در این داستان یک خطی، سه بار آتش زدن منزل دیده شده و دوبار زخمی شدن شخصیتها با چاقو. دوبار آراز گم شده و سه بار هم پایشان به کلانتری رسیده. چندباری هم بیمارستان رفته اند و در نهایت یک سکته قلبی چاشنی ماجرا شده، شخصیتهای بسیاری هم وارد ماجرا شده اند اما هنوز و پس از گذشت 24قسمت، هیچ تکلیفی معلوم نشده است. گره کور حق کریم بوستان که از نخستین قسمت سریال در میان بوده هنوز هم مبهم است. داستانهای فرعی پدید آمده اند اما هیچکدام نتوانسته اند به سرانجام برسند و حتی نتوانسته اند زوایای پنهانی از شخصیتها را باز کنند.
معنی تمام اینها چیست؟ آیا نمی توان اینگونه استنباط کرد که اعتماد حتی میان برادرها معنی ندارد؟ نمی توان برداشت کرد که بزرگترهای یک خانواده در برابر جاه طلبی فرزندانشان منفعلند و حتی نمی توانند گلیم خودشان را از آب بکشند. طلاق که گفته می شود عرش را می لرزاند لغلغه زبان تمامی شخصیتهاست. کسی تلاشی برای حفظ زندگی اش نمی کند. آیا برای نشان دادن پلید بودن یکنفر فقط باید از حربه زن دوم استفاده کرد؟ ایا حق الناس فقط خوردن فقط دعوای پول است یا می توان هزار و یک جور مصداق امروزی برایش پیدا کرد؟
به نظر می رسد این روایت و تلف کردن بیش از هزار دقیقه وقت به ازای هر مخاطب در 24قسمت فعلی و احتمالا 6قسمت بعدی ، تنها یکی از حق الناس هایی باشد که مخاطبان بر گردن برنامه سازان تلویزیونی دارند. برنامه سازانی که ترویج می کنند به جای پناه بردن به قانون، مغازه و منزل کسی را آتش بزن و تن دیگران را با چاقو زخمی کن. این حق الناسی ست که بر گردن برنامه سازان است که مخاطب را در طلایی ترین زمان پخش تلویزیونی، برای دیدن این اثر ضعیف پای گیرنده می نشانند و پس از آن هم می خواهند مدتها در تمامی برنامه ها، در نعت و منقبت این سریال مدیحه سرایی کنند.
آقایان صدا و سیما، برنامه سازان و ناظران، کریم بوستان بالاخره پس از سی قسمت به لطف یک پایان بندی آبگوشتی ـ چنانچه در خواب آشفته چاووش نیز دیده می شود ـ به سه دانگ حجره اش می رسد و چاووش هم از برج عاج پایین می آید و زندگی شیرین می شود. اما شما فکری به حال حق الناسی کنید که به گردن دارید.