حکمت لطفی، آمیزش شعر و عصب / دیدار و گفتگو با پدر علم نورولوژی نوین ایران
آیین گرامیداشت دکتر جمشید لطفی پدر علم نورولوژی نوین و رییس انجمن ام اس ایران با حضور علاقه مندان شعر و ادب فارسی در خانه وارطان و به همت مجله فرهنگی هنری بخارا برگزار شد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی استادنیوز، دکتر جمشید لطفی نورولوژیست، ادیب،کتاب شناس،شاعر،استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، بنیانگذار علم نورولوژی نوین ایران وموسس انجمن M.S ایران است که یکصد و پنجاه و دومین نشست صبح بخارا به دیدار و گفتگو با وی اختصاص داشت و در این نشست، ، دکتر سپیده حبیب، دکتر احمد جلیلی، دکتر بابک زمانی، دکتر غلامعلی شهیدی ، دکتر مجید صادقی ، دکتر معتمدی ، دکتر سعید قزوینیان ، دکتر بهرامی ، دکتر عباسی ، دکتر میر مجلسی ، آیدین آغداشلو، بهمن فرمانآرا، بهاءالدین خرمشاهی، اسماعیل جمشیدی ، مینو مشیری و … حضور داشتند.
علی دهباشی، مدیر مجله بخار با توضیحاتی درباره نشستهایی که در حوزه پزشکان ادیب پیش از این برگزار شده است، سخنان خود را آغاز کرد و گفت: با دکتر لطفی در کهنه کتابفروشی ها و لابهلای مجلات قدیمی در ساعاتی که بیرون از مطب بودند، دقایقی دلپذیر درباره کتابها و پژوهشهای ایشان گفتگو کردیم. علایق دکتر لطفی گسترده است و مانند کسی که دکترای کتاب شناسی داشته باشد به عناوین کتاب نگاه میکنند. کتابخانه گسترده او متفاوت و کتابخانهای کاربردی به مفهوم واقعی است. در بخشهای شعر کتابها از زمان رودکی شروع میشود تا زمان سیمین بهبهانی و شاملو ادامه دارد که که هرکدام از اینها برای دکتر لطفی معنای خاصی داشتند. او به شاملو علاقه خاصی دارد و به صورت سیستماتیک چاپهای کتابهای شاملو را جمعآوری کرده است. شاید تنها کتابخانه تخصصی درباره احمد شاملو را در مجموعه کتابهای ایشان دیدم. همینطور صادق هدایت و چندین شخصیت دیگری که بیان از گستردگی مطالعات او دارد. در نقطه دیگری که با او وجه مشترک داریم جغدبازی است. او کلکسیون جغد و تمبر دارد فکر نمیکنم کسی کلکسیون تمبر شطرنج داشته باشد.
دهباشی از نقش لطفی در درمان بیماری های هنرمندان و ادیبان سخن گفت و افزود: قصهها بسیار است و این افتخار را داشتم که گاهی بیماران را به مطب ایشان همراهی میکردم. به یاد دارم وقتی سر سیمین بهبهانی با لوله گازی که به شکل نامتعارفی از خانهای بیرون زده بود، دچار جراحت شده بود، گفتند پزشک خوبی هست و نفس مسیحایی دارد تا وارد اتاق دکتر شدیم، دکتر لطفی شروع کردند به اندازه ۱۵ دقیقه گزینه شعرهای بهبانی را میخواندند. زمانی که فریدون آدمیت را نزد ایشان بردم، دکتر لطفی درباره رساله « آشفتگی فکر تاریخی» سوال کرد.
در ادامه دکتر محمدرضا قینی از شرح حال آشنایی با دکتر لطفی و نکاتی که از او آموخته گفت: از سال ۱۳۶۴ با دکتر آشنا شدم و قطعا او آن زمان را به یاد ندارند. ما دانشجو بودیم و ظهرها در بیمارستان شریعتی کلاسهایی برگزار میشد. دکتر میرمجلسی گوارش را درس می دادند و دکتر لطفی درباره بیماریهای اعصاب صحبت میکرد. گیرایی کلاس استاد به نوعی بود که در بهمن ۶۴ در اوج زمان جنگ سعی میکردیم خود را به بیمارستان شریعتی برسانیم. سال ۶۵ دکتر لطفی از ایران رفتند. سال ۷۰ دستیار شدم و دو سال ابتدایی آموزشی که دیدیم از اساتید بزرگ بودند تا سال ۷۲ که استاد از امریکا برگشتند. رشته مغز و اعصاب رشتهای پر از اطلاعات و نکات ریز است و کتابی نوشته آدامز مرجع ما و امتحان از نکات ریز آن کتاب بود. نویسنده این کتاب در امریکا انسانی با اعتماد به نفس بود و خیلی جالب بود که به عنوان دستیار باید روحیه مانند آدامز داشتیم هر کدام مینیاتوری مانند آدامز بودیم.
قینی با اشاره به نقش لطفی در پیشرفت علم پزشکی ایران گفت: وقتی گفتند لطفی از امریکا میآید خوشحال شدیم که از جایی که آدامز میاید یک ایرانی با نکات ریز به دانشگاه ما خواهد آمد. ما نکاتی میخواندیم و میدیدیم آدامز گفته که بیماری چه نشانههایی دارد، از لطفی میپرسیدیم اگر این نشانهها نباشد هم ممکن است فرد بیمار باشد و او میگفت چرا که نه؟ در صورتی که آدامز میگفت حتما باید این آثار وجود داشته باشد. ما دو سال برای آموختن با لطفی زمان داشتیم و فکر کردیم و به منابع دیگر رجوع کنیم. روحیه ما تغییر کرد و دیدیم که پزشکی چیزی نیست که برایش سلسله اطلاعات را حفظ کنیم . فکر کردن خیلی واجبتر بود. یادگرفتیم که دقیق باشیم و فکر کنیم و از وابستگی به محفوظات بیرون آییم. فکر کردن نخستین درسی بود که از دکتر لطفی گرفتم.
وی علاقه به موسیقی و شعر را از مهمترین خصوصیات لطفی خواند و افزود: مرحله دوم به دیگر علایق دکتر لطفی برمیگشت که به علم پزشکی محدود نبود. موسیقی و فیلم و تئاتر و شعر میخواند. در عمرم کسی را ندیدم که به جاتر از او شعر بخواند. یک فساد بزرگ پزشکان را تهدید میکند چون در مسندی هستند که بیمار به آنها نیاز دارد، حالت خدایی به آنها دست میدهد. دچار توهم میشوند که زندگی در دست آنها است. از دکتر لطفی آموختم که پزشکی ممکن است زنده بودن را باز گرداند اما مهم است که ما زندگی کردن را به فرد آموزش دهیم. من در واقع از لطفی آموختم که زنده بودن یک چیز است و زندگی کردن فرای آن است. ارتباطاتی که با بیماران داشتند آموزنده بود. تعداد زیادی از بیماران او افراد سرشناس بودنداما رفتارش با بیمار روستایی تفاوتی با افراد مشهور نداشت.
دکتر قینی زندگی از دیدگاه لطفی را حکمت آمیخته با ادب دانست و افزود: این برخوردها باعث میشد ما بیش از اینکه از آنها پزشکی بیاموزیم بفهمیم که زندگی چیزهای دیگری هم هست. استاد دیدی به زندگی دارند که نتوانستم لغتی برای آن پیدا کنم، در پایان بهترین چیزی که توانستم پیدا کنم «رندانه چو حافظ زندگی کردن» است. چون استاد دنیا را اینگونه میبینند و به ما یاد دادند مانند حافظ رندانه دنیا را ببینیم.
دکتر جمشید لطفی با بیان اینکه دهباشی موجودی بینظیر و تکرار ناشدنی است، گفت: تشکر میکنم از اینکه وی عزیزترین افرادی را که در عمرم شناخته ام، اینجا جمع کردند. حدود ۱۰ سال پیش گردهمایی در بیمارستان دکتر شریعتی بود که نمیدانستم درباره من است. یادم است که گفتم اگر درباره بدیهای من نمیدانید، چه بهتر و اگر میدانید اینجا جای بیانش نیست. اینجا جاییست که باید در باره خوبی هایم صحبت کنم.
لطفی با اشاره به برشهایی از زندگی اش گفت: امروز درباره سه محور صحبت میکنم. اول – با اینکه در ۱۷ سالگی از ایران رفتم و آن زمان ارتباط خوبی برقرار نبود رشته عاطفیام را حفظ کردم و غربزده نشدم و میراث فرهنگی را فراموش نکردم.. دوم – به عدهای آموزش دادم و به افرادی مانند قینی افتخار میکنم که در زندگی آنها نقشی داشتم. سوم – به بیمار به عنوان دسته چک بانکی متحرک نگاه نکردم، شاید چون در انگلیس پولی میان پزشک و بیمار رد و بدل نمیشد.
وی با اشاره به نقش هنر در پیشبرد اهداف زندگی اش گفت: صحبت غیرپزشکی برای من از اهمیت بیشتری برخوردار است اگر هنر را از زندگی بگیریم فقط خور و خواب و خشم و شهوت از ان میماند. یعنی زندگی حیوانی میشود.از روز اول به شعر و ادبیات علاقه داشتم و علاقه اصلی من غیرپزشکی بود. البته پزشکی آن زمان و حال قابل مقایسه نیست. درابتدای کار من در ایران دیالیز آی سی یو عمل جراحی قلب باز لیزر گامانایف ام ای ار و سی تی وجود نداشت و اگر مراجعه کننده دچارسکته مغزی می شد میگفتند کاری نمیشود کرد. الان در امریکا و حتی ایران در سه ساعت ابتدایی سکته مغزی را با حل کردن لخته نجات میدهید ویا قلب یکی را در سینه دیگری میگذارند.
لطفی کسب تجربه را در پرداختن به ادبیات مفید دانست و افزود: پدرم در رشت کتابفروشی به نام گلستان داشت. ما تلویزیون نداشتیم،پدرم شبها برایمان شعرهای حافظ و مولوی را میخواند. در ایران فردی که سواد حسابی ندارد هم شعر میگوید. افتخار این را داشتم که با تعدادی از هنرمندان و شاعران آشنا شوم. کلا برای هنر احساس خاصی قائل بودم. به یاد دارم یک روز فریدون مشیری با من تماس گرفت، بدون اینکه سلام و علیک کنم گفتم «زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است/ تا در آن دوست نباشدهمه درها بسته است» گفت متشکرم آقای دکتر. گفتم من هم یک شعر درباره زندگی دارم « زندگی ترکیبی از خوب و بد است/ خوب ان نسبت به بد یکدرصد است» گفتم مزیتی هم بر شعر شما دارد زیرا شعر تحرک دارد و مثل بازار بورس تغییر میکند. دفعه بعد که با من تماس گرفت گفت« من فریدون مشیری زندگی ترکیبی از خوب و …» به نظر من زندگی بدون شعر و ادبیات زندگی بی رنگ است.
دکتر لطفی گفت: من شاعر نیستم و این نوشته را به دهباشی دادم و او چاپ کرد. نوشتن چهار قطعه درباره زندگی و مرگ. فکر میکنم وقتی درباره مرگ خود فکر میکنید دو اتفاق میافتد، یکی احساس پوچی که چه فایده ای دارد این همه تلاش، دیگری در عین حال این است که اگر رفتنی هستیم و زندگی کوتاه است هر لحظه را گرامی بداریم. من با اینکه حتی در سنین ۲۰ و ۳۰ یک لحظه نبود که از مرگ غافل باشم، شوری زیبا به زندگی من داد. « زندگی مرگ را به مسخره میگیرد / و مرگ زندگی را ناچیز میشمرد / در این میان امید است که نابود میشود/ دیری است که عشق رخ ننموده / و مرگ آغوش گشوده است / تا پایان ماجرا چه زمانی باقی است؟/ در درخشش خورشید از آمدن شب میهراسیم /و در تیرگی شب به انتظار مینشینیم / اما در این نبرد یاس و امید مرگ برنده آخرین است / در لحظاتی از زندگی مرگ را فراموش میکنم / ولی مرگ هرگز ما را از یاد نمیبرد»
گفتنی است دکتر جمشید لطفی درسال ۱۳۱۶ در رشت زاده و از دوسالگی در تهران بزرگ شده است. سال ۱۳۳۶ راهی انگلستان شد. سال ۱۳۴۳ به دریافت دیپلم دکتری در پزشکی از دانشکده پزشکی سن بارثالامیوی St.Bartholomew’s Hosp دانشگاه لندن و درجه دکتری از کالج سلطنتی پزشکان و جراحان انگلستان نایل گردید. در سال ۱۳۴۹درجه تخصص بیماری های داخلی و اعصاب را پس از رزیدنتی در بیمارستان سنترال میدل سکس انگلستان احراز کرد. او سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و به سمت استادیار در دانشگاه تهران منصوب شد. وی موسس اولین بخش نورولوژی یا داخلی اعصاب ایران در بیمارستان شریعتی داریوش کبیر سابق می باشد. دکتر لطفی عضو کالج سلطنتی پزشکان انگلیس وآکادمی متخصصان نورولوژی امریکاست.
نتایج مطالعات و تحقیقاتش در علوم اعصاب که در مقالات متعدد در ژورنال های پزشکی معتبر چاپ شده اند ، در علم نورولوژی محل استناد و مرجع استادان داخلی و خارجی این رشته است.
دکتر لطفی حکیمی است ادیب ، آشنا به ادبیات ایران و جهان ؛ شعر می سُراید و داستان می نویسد.