سعیدی؛ مهمترین نقاش معاصر ایران / سعیدی؛ مظهر فراهم آمدۀ آرزوی هنرمندان ایرانی
آیدین آغداشلو هنرمند نقاش با اشاره به شخصیت ابوالقاسم سعیدی وی را مظهر فراهم آمدة آرزوی هنرمندان ایرانی خواند و افزود: سعیدی استاد به تمام معنا است که جهانی تازه برای خودش ساخت و به عبارت خودم مهم ترین نقاش معاصر ایران است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی استادنیوز، شب ابوالقاسم سعیدی نقاش برجسته ایرانی با حضور هنرمندان و دوستداران این هنرمند معاصر توسط مجله فرهنگی هنری بخارا در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد و آیدین آغداشلو در این مراسم به بیان دیدگاهش درباره این نقاش معاصر پرداخت.
آغداشلو به ویژگی های نقاشی های ابوالقاسم سعیدی اشاره و چنین بیان کرد: عمر دراز خوب است؟ خب بله یکی از نشانه هایش این است که وقتی سن ما زیاد می شود همه مثل هم راه می رویم. من نسبت به سن مخصوصا در مورد دو دوست عزیزم، ابراهیم گلستان و ابولقاسم سعیدی بسیار خوش بین هستم و لذت می برم که در سالخوردگی چه نعمت هایی است و چه زیبا پیر شده اند، اصلا اگر پیر شده باشند.
وی از سعیدی به عنوان مهم ترین نقاش معاصر ایران یاد کرد و افزود: واقعیت این است که من همیشه شیفتۀ خود سعیدی و کارهایش بودم. از این شیفتگی چیزی کم نشد و در طول زمان افزوده شد و هر جا که نشستم، گفتم که نقاش محبوب من ابولقاسم سعیدی است و مثل بسیاری از نظرهایی که عوض کردم، این عوض نشد. مثلا من حالا دیگر فکر نمی کنم که روبر برسون کارگردان بزرگی است ولی در مورد ابولقاسم سعیدی فکرم عوض نشده است. هر چند سالی یکبار نگاهی به مجموعۀ باورداشت هایم دارم و خب این ها را اصلاح می کنم و ابایی هم ندارم که بگویم اشتباه می کردم. در مورد ابولقاسم سعیدی اشتباه نکردم و به عبارتی او مظهر فراهم آمدۀ آرزوی هنرمندان ایرانی بوده در طول 80 سال گذشته که همیشه در جستجوی این بودند که هنر جهانی چیست؟ موضع و نسبت جای آن ها در هنر جهانی کجاست؟ و اینکه با گذشته شان چه مناسبتی دارند؟ چقدر حمل کردند این گذشتۀ درخشان را یا اصلا نباید آن را حمل کنند؟ گذشتۀ درخشان نقاشی ایرانی را. چون قرن ها ما ایرانی ها در مجسمه سازی گذشتۀ درخشانی نداشتیم. تا زمان ابولحسن خان صدیقی؛ ولی در نقاشی اینطور نبود. و این سوال بوده و هست. حال این گذشته سنگین است و باید آن را از روی کولمان بندازیم یا سبک است و باید حملش کنیم؟
آغداشلو با اشاره به نقش سعیدی در شکل گیری هنر معاصر گفت: کوشش های زیادی در راه شکل دادن به این سئوال اساسی طی شد. اینکه ما صاحب نسلی شدیم که شروع کردند ادای گذشته را در آوردند، خطاطی و نقاشی و مکتب سقاخانه و ... را کار کردند و این پاسخی برای این سوال بود که ما نقاشی می کشیم و کار می کنیم و از کجا معلوم ما ایرانی هستیم و ایرانیت ما کجاست؟ اگر اینطور نیست و نمی خواهیم آن را داشته باشیم پس خودفروش هستیم. ما خود را به چیزی که از جهان می گذشت و به مدرنیسم مساوی کننده خود را واگذار کردیم و جزئی شدیم از یک کلی که بسیار مهم بود ولی قرار بر این نبود که باید باشد.
آیدین آغداشلو ساخت جهانی خودساخته را جسارت هنرمند دانست و افزود: موضوع بعد نقاش هایی بودند که جهان شخصی خود را ساختند، بی اعتنا و بی پروا. حتی به اسطوره های جهان غرب توجه کردند، بی اشکال. مثل بهمن محصص. این ها اسطوره های ما نیستند، ولی خب نباشند! اما محصص کارش را درست انجام داد و حاصلی بزرگی داد. یا سهراب سپهری که جهان شخصی و عارفانۀ خود را ترسیم کرد. و به همان خوبی تار استادم آقای طلایی. خود ابولقاسم سعیدی تارش را در نقاشی هایش زد و جهانش را دوباره بنا کرد. خب ما کجا ایستادیم؟ این سئوال همیشه بود؟ این ها در جستجوی چه هستند؟ جستجو به خودی خود مهم نیست؛ بلکه حاصل و کشفش چیست؟ خب این در ادبیات هم بود. سعی کردند نثر بیهقی را تقلید کنند یا براساس قصه های عامیانه بنویسند و در همۀ این ها؛ اشکالی نیست. این یک جامعۀ پویای فرهنگی است، باید کوشید و زحمت کشید و به هر گوشه ای سر کشید و هر آنچه را نگاه کرد، هرچند ناچیز. حتی یک پیچ گوشتی را از زیر خاک درآورد و آن را پاک کرد و صیقل داد و دید کدام در شکسته ای را می تواند با آن محکم کند و کرد. این کاری بود که در گذشته شد.
وی با تاکید بر آموختن از هنرمندان گفت: من ناظر آن بودم و همیشه افتخار کردم که ناظرم و شاهدم و گزارشگرم و می توانم بگویم چه گذشت و شهادت دهم. ولی بعد که گرد و خاک ها کمی خوابید، آن زمان چشمم را باز کردم به روی جوان تر ها و کسانی که شاید اسمشان رادر خاطر نداشته باشید، ولی الان خیلی خوب کار می کنند. خیلی هستند. نقاش های با استعدادی مثل مرتضی خسروی و دیگران که یکی دو تا نیستند. این ها کار می کنند و ما وظیفۀ نوازش کردن قهرمان های بعدی را نباید از یاد ببریم؛ تیمار کردنشان و صیقل دادن اسلحه شان.
وی با تاکید بر اهمیت توجه به نقاشان جوان در ادامه افزود: بنابراین در شکل فعلی، شاید این سوال خیلی مهم نباشد اما یکجایی تجمیع معنا و این جستجوها و به کمال رسیدن آن ها را سراغ کردم. پیش خود فکر کردم آن نقاش ایرانی که هم معنای خود را در کارهایش داشت و هم معنای قومیش را دنبال کرد و هم با دل دادن کار کرد و دانست که در جهان چه می گذرد و مدرنیسم چیست و هم این جهان پر تب و تاب از دهۀ شصت به بعد را شناخت و کار کرد، او ابولقاسم سعیدی بود. من نمونۀ دیگری با این کمال و بلندبالایی، با این صفا و صدق سراغ ندارم. ذره ای در کارش تقلب نیست. برعکس بسیاری از هنرمندانی که مبنای کارشان را بر تقلبی گذاشته اند که تقلب شیرین شد و جا افتاد و تبدیل به اصالت شد! خب در چنین وضعیتی او چه کرد؟ نقاشی های او موضوع های معین دارد؛ یا یک منظره است یا طبیعت بی جان می کشد. از این مجموعه که در موضوعات محدودی هم شکل گرفت، سه معنا کنار هم آمد: معنای شخصی اش، یعنی نگاهش به جهان، نگاه به! به! گو به جهان پرطراوت و زندۀ در جریان.
آیدین آغداشلو توجه به نقاشی ایرانی را مفید خواند و افزود: نقاشی قدیمی ایرانی را هم نگاه کرد؛ نه به قصد نمونه برداری که از هر تکه اش چیزی بردارد و سر هم کند مثال نمونه بسیار است! اینجاست که شناخت خودش مهم می شود؛ یعنی خلوص نیتش. برای اینکه چیزی را برنداشت که ایرانیزه کند؛ چیزی را برداشت که باید برداشته شود؛ چون زیبا است، چرا که نه! ما خودمان را کیپ ببیندیم بر روی زیبایی ها؟ این کار را هم به طور غریزی و هم به طور دقیق و خردمندانه نگاه کرد و مناسبات هنر نگارگری ایرانی را کشف کرد و آن را به صورتی کاملا متفاوت ولی یادآور به کار برد. امر سوم حضور ممتد و مداومش در جامعۀ جهانی بود و هست. برخی از دوستانمان را گلی خانم اشاره کردند و گفتند که دیگر نیستند، ولی آن هایی که نیستند اتفاقا هستند؛ برخی اشتباه کردند و گفتند نه آن ها هم نیستند ولی نه آن ها تا حدودی هستند، بنابراین خیلی آدم نباید نگران این بودن و نبودن ها باشد. آن چیزی که باقی می گذارند، اصل است وگرنه این عمر و نفس کشیدن و ... که امری نیست.
هنرمند نقاش سعیدی را فردی متبهر در هنر نقاشی خواند و تصریح کرد: این سه عنصر را در کار ابوالقاسم سعیدی می توان سراغ کرد که در کار هیچ نقاش ایرانی دیگر من تجمیع مبارک این سه عنصر را ندیدم. خطاط هایی که نقاشی-خط درست کرده و سعی کردند به دنیا حالی کنند که ما یک چیزهایی داریم که می خواهیم این ها را مدرنتیه کنیم، این ها حسابشان جداست؛ یا کسانی که چسبیدند به هنر گذشته و فکر کردند عینا باید آن را تکرار کنند، آن ها هم حسابشان جداست؛ و آن هایی که به جهان معاصر پیوستند و سعی کردند که «جف کونز» جهان معاصر شوند، آن ها هم حسابشان جداست؛ چرا نه؟ اینجا جهان آشفته ای نیست و جهان مالامال و انباشته ای است و خیلی خوب است. ولی این اوج کمال آرزویم را تنها در ابولقاسم سعیدی سراغ کردم. شاعرانگی و فطرتش را، انسانیتش را، تساهلش را، مهربانیش را، و استادی و خلاقیتش و شناخت رنگش را، و شناخت سطوح پیاپی در یک جا کنار هم آمده اش را. او استاد به تمام معنا است و به عبارت خودم مهم ترین نقاش معاصر ایران است.
گفتنی ست 463مین شب از سلسله شبهای بخارا به گرامی داشت یاد استاد ابوالقاسم سعیدی اختصاص داشت که در جریانآن آیدین آغداشلو از تاثیر سعیدی بر هنر نقاشی معاصر سخن گفت.